معنی از غذاهای مخصوص جنوب ایران
حل جدول
مهیاوه
غذای مخصوص جنوب ایران
مهیاوه
غذای مخصوص مردم جنوب ایران
مهیاوه
از غذاهای جنوب آمریکا
جامبالایا
لغت نامه دهخدا
مخصوص. [م َ] (ع ص) خاص کرده شده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (دهار): و مخصوص ساخت او را به رسم های برگزیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). از برادران و خواهران مستثنی شدم و مزید تربیت و ترشح مخصوص... (کلیله و دمنه چ مینوی ص 49). گفت که:
آن شاهد لعمرک و شاگرد فاستقم
مخصوص قم فانذر و مقصود کن فکان.
خاقانی.
نی نی از این میانه تو مخصوص نیستی
در هر که بنگری به همین درد مبتلاست.
ظهیر فاریابی.
هوا به لطف طبع او ممتزج شد، به رقت مزاج مخصوص گشت. (سندبادنامه ص 12).
- آدم مخصوص، نوکر و گماشته. (ناظم الاطباء).
- جای مخصوص، کنار آب و فرناک و بیت الخلا. (ناظم الاطباء).
- دوست مخصوص، مصاحب و همدم. (ناظم الاطباء).
- مخصوص بودن، اختصاص داشتن و نسبت داشتن. (ناظم الاطباء).
- مخصوص کردن، اختصاص دادن. متعلق ساختن. برگزیدن. خاص کردن و ممتاز داشتن:
چو یزدانت مکرم کرد و مخصوص
چنان زی در میان خلق عالم.
سعدی.
- مخصوص گردانیدن، خاص گردانیدن: پادشاه بر اطلاق، اهل فضل و مروت را به کمال کرامات مخصوص نگرداند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 65). داوود را... با منقبت نبوت بدین ارشاد وهدایت مخصوص گردانید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 6). او را به عنایت و هدایت و توفیق خود مخصوص گردانید. (تاریخ قم ص 8).
واژه پیشنهادی
ماهی برشته، کلمبا، زیبون، موفلک، هواری ماهی، برنج دیشو
عربی به فارسی
جنوب , جنوبی , بسوی جنوب , نیم روز
فارسی به عربی
جنوب
فرهنگ فارسی آزاد
جَنُوب، جهت مقابل شَمال (چون در ایران قبله به سمت جنوب است لذا گاهی رو به جنوب را رو به قبله نیز می گویند و دیگر آن که اغلب جُنُوب تلفظ می کنند در حالی که جُنُوب جمعِ جَنْب است)،
فرهنگ عمید
[مقابلِ شمال] (جغرافیا) یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد،
[مجاز] شهرها و سرزمینهای واقع در جنوب کشور،
[مقابلِ شمال] [قدیمی] بادی که از سمت جنوب میوزد،
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) خاص، ویژه.
فرهنگ واژههای فارسی سره
خود ویژه، ویژه
کلمات بیگانه به فارسی
ویژه
فارسی به ایتالیایی
specifico
فارسی به آلمانی
Einzelheiten, Einzeln speziell, Unständlich
معادل ابجد
2874